ريشه لغت عبادت:
در زبان عربى وقتى كه چيزى رام، نرم مطيع بشود; بطوريكه هيچگونه عصيان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، اين حالت را تعبد مىگويند.
در قديم راهها و جادهها اين طور نبود كه مانند امروز بوسيله ماشينهاى راه سازى اول راه را بسازند بعد روى آن راه بروند، بلكه راهها با رفتن ساخته مىشد و لذا در روزهاى اول بطورى بود كه سنگريزهها خرد و نرم مىشدند و مقاومتى در مقابل عابرين نداشتند، پاى انسانها و حيوانها را آزار نمىدادند بلكه رام و آرام بودند، در حاليكه راهى كه بيراهه بود سنگها زير پا نا آرام و عاصى بودند. اين طريق يعنى راهى كه نرم و رام شده بود مىگفتند: طريق معبد. (2)
انسان عبد و معبد يعنى كسى كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصيانى ندارد. اين گونه بودن يعنى رام و مطيع بودن. يك ذره عاصى نبودن، حالتى است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعنى اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاى ذات حق داشتن. و اما توحيد در عبد بودن و در عبادت، به معنى اين است كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگرى اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غير خدا حالت عصيان و تمرد داشته باشد. پس همواره انسان بايد دو حالت متضاد داشته باشد، تسليم محض خدا، و عصيان محض غير خدا. اين است معنى اياك نعبد خدايا تنها تو را مىپرستيم و غير تو را نمىپرستيم.
بايد توجه داشت اطاعت آنهائيكه خداوند دستور اطاعت آنها را داده مثل پدر و مادر امام و رهبر جامع شرايط، همه در واقع اطاعتخدا است. زيرا چون خدا گفته است اطاعت مىكنيم هر رشتهاى كه به اينجا برسد عبادت خدا است، ولى هرچه در كنار خدا قرار بگيرد، يعنى در عرض خدا قرار بگيرد نه در طول، شرك است.
نظرات شما عزیزان: